حج در كتاب خداوند (5)
علوي مقدّم
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ الْقَلاَئِدَ وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانا...1«اي ايمان آورندگان، شعائر الهي (مراسم حجّ) را محترم بشماريد و مخالفت با آنها را حلال ندانيد و نه ماهِ حرام را و نه قربانيهاي بينشان و نشاندار و نه آنان كه به قصدِ خانه خدا، براي به دست آوردن فضل خدا و خشنودي خدا ميآيند...»
در اين آيه، ايمان آورندگان، مخاطب هستند؛ زيرا كه از ديگران احرام و به جاآوردنِ حج صحيح نيست.
«اِحلال؛ التهاون بحرمتها وتركه علي وجه الحلّيه».
در واقع گفته شده است: «لا تجعلو محرّمات اللّه حلالاً ومُباحا ولا العكس» أي: «لا تتعدّوا حدوده».2
شعائر جمع شعيره (وقيل واحدها شعارة) شامل مناسك و برنامههاي حج است؛ از وقوفِ به عرفات ومشعر و منا و رمي جمرات و طوافِ سعي و ديگر اعمال، در واقع «الشعائر = المعالم»؛ «لأنّها علامات الحجّ».
اشتقاق كلمه از: «شعر فلان بهذا الأمر»؛ «إذا علم به».3
قَلاَئِدَ؛ خَيْلٌ يفتله.
وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ...؛ يعني قاصدين البيت. اين آهنگكنندگان، ممكن است مسلمان باشند وممكن است كافر. گفتني است كفّار نيز در جاهليّت حج بجا ميآوردند. يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانا جملهاي است كه صفت واقع شده، برايِ «آمّين البيت».
بعضي گفتهاند: منظور از «فضلاً» رزقِ دنياوي است در تجارت.
ومنظور از «رضوانا» رضا و خشنوديِ اُخروي است.4
در آيه مورد بحث چند دستور مربوط به حجّ و زيارت كعبه هست ولي در اين ميان، برخي از دستورات، از ويژگيِ خاصّي برخوردار است؛ مثلاً آنجا كه خدا گفته است: ... وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانا.
در واقع خدا گفته است: بايد تمام زائرانِ كعبه، از آزادي كامل بهرهمند باشند و نبايد آنان كه به قصد زيارتِ خانه خدا ميآيند، مورد مزاحمت قرار گيرند.
و نيز دستورِ وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ5 شَنَآنُ6 قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا، كه بخشي از همين آيه 2 از سوره مائده است. حائز اهمّيت ميباشد و انسانساز و براي تعالي روح و فكرِ انسانها بسيار ضروري؛ زيرا كه خدا ميگويد: مسلمان نبايد كينهتوز باشد و حوادثِ گذشته را در فكر خود احيا كند و در صدد انتقام برآيد. معناي اين بخش از آيه چنين است:
«مبادا به خاطر دشمني با گروهي كه شما را (در سال حديبيّه) از آمدنِ به مسجد الحرام مانع شدند، وادار به تجاوز و تعدّي شويد.»
و جالب اينكه: در بخش پايانيِ آيه، براي تكميل دستور قبلي، خدا ميگويد:
وَتَعَاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَالتَّقْوَي وَلاَ تَعَاوَنُوا عَلَي الاْءِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ7
«در راه نيكي و تقوا، تعاون داشته باشيد و در راه گناه و تعدّي همكاري نكنيد و از خدا بپرهيزيد كه مجازات او شديد است.»
طبق اين اصل ـ يعني اصل تعاون ـ يك مسلمان، موظّف است كه در كارهاي نيك، تعاون داشته باشد و نه در كارهاي نادرست، نه در اعمال ستمگرانه و ظالمانه.
متأسّفانه، اين اصل در جاهليّت قرن بيستم وجود ندارد؛ زيرا در مناسبات بين المللي، غالبا كشورهاي همپيمان و كشورهايي كه با يكديگر منافع مشترك دارند، در مسائل مهمّ به حمايت يكديگر برميخيزند، بدون اينكه اصلِ عدالت را رعايت كنند و بدون اينكه ظالم و مظلوم را از يكديگر تفكيك كنند و بدون اينكه محقّق و غير محقّق را تشخيص دهند ـ ولي اسلام به تعاوني دستور ميدهد و آن همكارييي را ميپسندند كه در كارهايخوب باشد، نه در كارهايِ نادرست و برنامههاي ظالمانه و ستمگرانه.
اسلام به تعاوني كه در برنامههايِ مُفيد باشد، دستور ميدهد و نه در تعاونِ بر گناه و تعدّي و تجاوز.
و چه خوب است كه اين اصلِ اسلامي رعايت شود و جوامع با كساني كه در كارهاي مُفيد گام برميدارند همكاري كنند نه با ستمگران و تجاوز كنندگان.
ابن عربي در بحث از آيه دو، سوره مائده، نوشته است:8
«شعائر»، بر وزن فعائل، مُفرد آن «شعيره» به دو معنا آمده است:
1 ـ هُدي و قرباني. 2 ـ هر عبادتگاه.
وهدي هم يعني: «كلّ حيوان يُهدي الي اللّه في بيته
وحقيقته الهدي كلّ مُعطي لم يذكر معهُ عِوَضٌ».
«قلائد»؛ هدايايي كه داراي علامت باشد تا مشخّص شود كه براي خدايِ سبحان است. (قرباني نشاندار).9
«آمِّينَ الْبَيْتَ»؛ يعني قاصدين له. از فعل «أممت كذا» يعني: قَصَدْتُه. آمّين البيت عامّ است و هر كسي را كه قصد خانه كند براي عبادت، شامل ميشود ولي اين آيه به آيه فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ...10 نسخ شده است.
فاضل مقداد هم ذيل بحث از ...وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ... نوشته است:11
«آمّين: يعني قاصدين البيت وهو أعمّ من أن يكونوا مسلمين أو كفّارا».
كفّار هم در جاهليّت حجّ به جا ميآوردند و به مسجد الحرام رفت و آمد ميكردند ولي با آيه ...فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم... و آيه 28 سوره برائت: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا...نسخ شد.
و فاضل مقداد گفته است:
«... يَبْتَغُونَ ...» تا آخر، جملهاي است وَصفي براي «آمّين البيت» يعني قصد كنندگاني كه برايِ درخواست سودِ بازرگاني و رضوان از خدا، به سوي خانه ميآيند.
در آيات 95 و 97 سوره مائده نيز از بعضي از احكام حجّ بحث شده است:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ...12
«اي ايمان آورندگان، در حال احرام، صيد را نكشيد...»
مورد خطاب ايمان آورندگان است؛ زيرا كه احرام از ديگران صحيح نيست.
«الصيد»: ممكن است مصدر باشد و ميتواند اسم باشد به معناي «مصيد» و در اينجا، همين معني مورد نظر است.13
«حُرُم» جمع حرام است و مصدر ميباشد ولي در اينجا، مجازا به معنايِ وصفي «مُحرم» به كار رفته است.
«لا تقتلوا»: در آيه «لا تقتلوا» به كار رفته، نه «لا تذبحوا» يا «لا تذكوا»؛ زيرا اوّلاً: از فعل «لا تقتلوا» گناه و معصيت استنباط ميشود و قتل مُحرّم به شمار ميآيد و نه تذكيه و ذبح. و صيد هم در صورتِ قتل، در حكم ميته است و به اعتقادِ بعضي، اين حيوان صيد شده به دست مُحرم، نه تنها خوردنِ گوشت آن بر مُحرم حرام است، بلكه مُحلّ هم نميتواند از آن گوشت بخورد و پوست آن هم در حكمِ پوستِ ميته14 است و با دباغت، طاهر نميشود و در واقع، حكم ساير ميتهها را دارد.15
نكته جالبِ توجّه اينكه قرآن مجيد در هر مورد كه پيش آيد و سخن اقتضا كند، در صدد است كه انسانها را بسازد ومردم را اداره كند و نكته مورد نياز جامعه را بگويد؛ مثلاً در همين مورد كه اگر كسي در حال احرام حيواني را كشت، در مورد جزا و كيفر آن ...يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ... يعني: دو مرد مؤمنِ عادل حكم ميكنند.
جارّ و مجرور «منكم» در اينجا اهمّيت دارد؛ يعني آن دو مردِ عادل بايد از شما مسلمانان باشند و نه از غير مسلمانها.16
آيه 97 سوره مائده، چنين است:
جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاما لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ....
«خدا، كعبه را بيت الحرام قرار داد، براي اصلاح امور دنياوي و اخروي مردم و نيز خدا، ماهِ حرام را حرمت داد (براي آسايش از جنگ و ترك كارزار)...»
اولاً: بايد دانست كه: خدا آن را «بيت الحرام» ناميده و نه مردم و خداوند، اين خانه را بيت گفت: زيرا كه حقيقت بيت بودن به علّت داشتن سقف و ديوار، بر آن مصداق دارد، هر چند كه كسي در آن ساكن نيست.
«قياما للناس»؛ قيام الشيء: قوامه وملاكه. اي: يقومون به قياما.
ابن عربي نوشته است: «قال سعيد بن جبير: قياما للناس؛ أي صلاحا. بعضي هم گفتهاند: «قياما للناس؛ أي أمنا».
وگفتهاند كه قياما للنّاس17 يعني: وسيله معاش مردم است و مردم از اجتماع در آنجا سود ميبرند و علي بن ابراهيم از ائمه عليهمالسلام ، روايت كرده است:18
«قال: ما دامتِ الكعبة يحجّ النّاس إليها لم يهلكوا، فإذا هدمت أو تركوا الحجّ هلكوا».
فاضلِ مقداد درباره «الشهر الحرام» نوشته است:19
ماههاي حرام چهار ماه است: «ثلاثة سردٌ وهو ذوالقعدة وذوالحجّة والمحرّم وواحد فردٌ وهو رجب»؛ «سه ماه حرام پشت سر هم است، يعني ماه ذوقعده وذوحجّه و محرّم و يك ماه حرام جداست كه رجب باشد».
در آيه 36 سوره توبه كه خدا گفته است: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرا فِي كِتَابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالاْءَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ... به ماههاي حرام، اشاره شده است.
«وسمّيت بذلك، لتحريمهم القتال فيه...».20
اينك بحث خود را درباره بخشي از آيه 3 سوره برائت (توبه) دنبال ميكنيم:
وَأَذَانٌ مِنْ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الاْءَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِنْ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ...
«واعلامي است از طرف خدا و رسولش در روز حجّ اكبر (روز عيد قربان) به اين كه خدا و پيامبرش از مشركان بپردازند.»
خدا ميخواهد، پيام بزرگي را ابلاغ كند و به همه مردم كه در سرزمين مكّه حاضر بودند، اين پيام رسانده شود، لذا روز بزرگي را كه روز عيد قربان باشد؛ انتخاب كرد و تعبير «اِلَي الناس» به جاي «اِلَي المُشركين» به ما ميفهماند كه اين پيام به همه مردم ابلاغ شده تا غير مشركان هم گواه باشند و شكستن پيمان با مشركان و اعلان جنگ با آنان به گوش همه آشكارا برسد و در روزي باشد كه همه حجگزاران در منا جمع شده باشند تا كمال دادگري در حقّ دشمنان و پاكي و پاكيزگي و درخشندگي اسلام، هويدا گردد تاگفته نشود كه اسلام ما را غافلگير كرد و ناجوانمردانه به ما حمله كرد؛ زيرا اسلام دشمن ذاتي و كينه شخصي با مشركان ندارد.21
وَأَذَانٌ مِنْ اللّهِ وَرَسُولِهِ اَذان؛ يعني اعلام. ومنه اذان الصلاة، انّما هو اعلام بها».
اذانِ نماز هم اعلام و آگاهي است براي رسيدن وقت نماز.
معناي كلّي به قول نويسنده تفسير الخازن:22 «واعلامٌ صادق من اللّه ورسوله، واصل الي الناس يوم الحجّ الأكبر.
نويسنده تفسير الخازن از قول امام علي بن ابيطالب عليهالسلام ، روايت كرده كه از پيامبر پرسيدم: «يوم الحجّ الاكبر» چه روزي است؟
پيامبر در پاسخ گفت: «يوم النحر» و بعضي هم گفتهاند: منظور تمام ايّامي است كه «حاجّ» در منا به سرميبرد؛ گاهي از «يوم» مطلقِ زمان و حين اراده ميشود، همان طور كه گفتهاند:
يوم صفين ـ يوم الجمل. ميدانيم كه دو جنگ مزبور روزهايي ادامه داشت و برخي هم گفتهاند: منظور از «يوم الحجّ الاكبر» حجّي است كه در آن پيامبر نيز حجّگزارد.23
بيضاوي، يوم الحجّ الاكبر را روز عيد24 دانسته است؛ زيرا كه مُعظم اعمال حجّ در آن روز تمام ميشود و روايتي هم نقل كرده است كه مضمون آن چنين است:
پيامبر خدا روز عيد قربان، در مقابلِ ستون جمرات ايستاد، در حجّةالوداع، «فقال: هذا يوم الحجّ الاكبر».
سيّد هاشم بحراني (بحريني) نوشته است:25
درباره «يوم الحجّ الاكبر» روايات مختلفي نقل شده كه يكي از آن روايات از امام علي عليهالسلام است كه گفت:
«إنّما سُمّي الأكبر لأنّها كانت سنة حجّ فيها المسلمون والمشركون ولم يحتجّ المشركون بعد تلك السنة».
ابن عربي هم نوشته است:26 در مورد روز «حجّ الاكبر» اختلاف هست. برخي همچون مجاهد گفتهاند: الحجّ الاكبر: القِران، «الجمع بين الحجّ والعمرة» والحجّ الأصغر: العمرة.27
اكنون برخي از آيات سوره حجّ را، مورد بحث قرار ميدهيم:
إِنَالَّذِينَكَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَنْسَبِيلِاللّهِ وَالْمَسْجِدِالْحَرَامِالَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ.28
«آنان كه كفر ورزيدند و مردم را از راهِ دينِ خدا و مسجد الحرام باز ميدارند ـ مسجدي كه ما آن را براي همه مردم پرستشگاه قرار داديم ـ و بومي و غير بومي29 هم در آن يكسانند، (اينان بايد بدانند) كه ما به هر كس از ايشان كه بخواهد در آنجا سمتي بكند، به او عذاب دردناكي ميچشانيم.»
در اين آيه، خدا مزاحمت و مخالفتي كه كفّار براي مؤمنان از مسجد الحرام فراهم ميكردند و مردم را از اطاعت خدا و مسجد الحرام كه عبادتگاه مردم است، باز ميداشتند، بيان ميكند و كيفر اين كار اينان را با توجّه نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ شرح ميدهد.
در اين آيه، خدا مسجد الحرا را خانه مردم ميخواند ...وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِي جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً... وكسي نميتواند از مردم جلوگيري كند، با توجّه به اين كه اين نمازگاه و اين محلّ عبادت و اين جايگاه كه محلّ برگزاري اعمال حجّ هم هست، بومي و غير بومي، شهري و بياباني، خودي و غريبه داراي حقّ مشترك هستند و كسي نميتواند خود را صاحب اختيار مسجد بداند؛ زيرا كه سَواءً الْعاكِف30 فِيهِ وَالْباد، بومي و غير بومي حق دارند كه در آن مسجد عبادت كنند.
سيّد قطب نوشته است:31 مسجد الحرام بيت اللّه است و براي همه بندگان خدا است و كسي را نرسد كه ادّعاي امتياز كند.
«فهو بيتاللّه الذي يتساوي فيه عباد اللّه فلا يملكه أحدٌ منهم ولا يمتاز أحدٌ منهم».
قرآن كريم آن كسي را كه از اين راهِ روشن منحرف شود و در او اعوجاجي باشد عذاب دردناكي ميچشاند.
در جمله وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِاِلْحادٍ... حذفِ مفعول فعل «يُرد» اِفاده عموم32 ميكند و به طور كلّي، اگر در جملهاي، متعلّق مورد نيازِ فعلي، حذف شده باشد و متعلّق آن فعل در جمله ذكر نشود، حذف ان متعلّق، علامت عموميّتِ مطلب است؛ به عبارت ديگر، حذف متعلّق را افاده عموم ميكند.33
در اينجا هم به قول عكبري34 جمله چنين بوده است و كلمه «تعدّيا» حذف شده؛ يعني وَمَنْ يُرِدْ فِيهِ بِاِلْحادٍ....
و در جلد ششم، صفحه 152 تفسير منهج الصادقين نوشته شده: مفعول فعل «يرد» محذوف است تا شامل امور منهيّه باشد.
از نكات بلاغي، اين است كه خبر «إنّ» در جمله «إنّ الذين كفروا...» به قرينه بخش دوم آيه، حذف شده و اين حذف اهمّيت بيشتري را ميرساند و اصل جمله چنين بوده است: «إنّ الذين كفروا... معذّبون».35
نكته ديگر اين كه: جلوگيري و ممانعت مردم از عبادتِ در مسجد، تعدّي به حقّ خدا است؛ زيرا در آيه، كلمه «سبيل» به «اللّه» اضافه شده و چنين استنباط ميشود: «آن كسي كه انسانها را از عبادت در مسجد الحرام باز دارد و مانع گردد، آنان را از راه خدا، بازداشته و به حقّ خدا، تعدّي كرده است».36
در اين آيه فعل مضارع «تصدّون» بر فعل ماضيِ «كفروا» عطف شده است، براي بيان استمرار و مراد از فعل «يصدّون» حال و استقبال نيست بلكه استمرار صَدّ است از راهِ خدا و لذا عطف آن بر فعل ماضيِ «كفروا» مستحسن است.37
شيخ طوسي نوشته است:38 فعل مضارع «يصدّون» بر فعل ماضي «كفروا» عطف شده؛ زيرا كه ميخواهد بفهماند «ومن شأنهم الصدّ» نظير آيه 20 سوره رعد: الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ....
ابوالبركات، ابن الأنباري نوشته است:39 اگر «واو» در «ويصدّون» حرف عطف باشد، در اين صورت عطف فعل مضارع بر ماضي، حمل بر معني ميشود و تقدير آن چنين است: «إنّ الكافرون والصادّين».
وچنانچه «واو حاليّه» باشد تقدير جمله چنين خواهد بود: «إنّ الذين كفروا صادّين عن سبيل اللّه».40
زمخشري هم ذيل اين آيه، در بحث از ...وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ نوشته است:41 «أي: الصدود منهم مستمرٌّ دائمٌ».
ومثلاً وقتي ميگوييم: فلان يحسن الي الفقراء، منظور حال و استقبال نيست، بلكه قصد گوينده، استمرارِ احسان است از او.
قرطبي هم، در تفسير خود نوشته است:42 برخي گفتهاند كه «واو» در فعل مضارع «يصدّون» زايد است و «يصدّون» خبر إنّ است؛ يعني: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ ولي خود وي اين عقيده را نادرست ميداند و معتقد است كه خبر «إنّ» فعل «خسروا» ميباشد كه مقدّر است.
و فعل مضارع «يصدّون» بر استمرار43 دلالت ميكند و تقدير آيه چنين است: «إنّ الذين كفروا من شأنهم الصدّ...»؛ همچون الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللّهِ...44
بيضاوي نيز گفته است:45 در فعل مضارع «يصدّون» حال و استقبال مورد نظر نيست، بلكه استمرار و دوام مور نظر است و روي همين اصل هم، عطف آن بر فعل ماضي درست است. خبر «إنّ» هم محذوف است كه «معذّبون» باشد.»
نظير همين سخن را ابيالسعود در تفسير خود نوشته است، يعني: منظور استمرار «صدّ» است. و لذلك حَسُنَ عطفه عليالماضي. و افزوده است كه بعضي گفتهاند:
جمله حال است از ضمير «كفروا» يعني و «هم يصدّون» الخازن نيز نوشته است:46
«إن الذين كفروا» بما جاء به محمّد صلياللهعليهوآله «ويصدّون عن سبيل اللّه» يعني بالمنع من الهجرة والاسلام «والمسجد الحرام» يعني ويصدّون عن المسجد الحرام اَلَّذِي جَعَلْناهُ لِلنّاسِ...؛ يعني «قبلةً لصلاتهم ومنسكا ومتعبّدا».
فاضل مقداد،47 ضمن ابراز عقيده قدما افزوده است كه برخي گفتهاند: «كافر شدند كَفَرُوا در زمان گذشته و باز ميدارند و منع ميكند ايشان، هم اكنون در سال حديبيّه، يعني يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ... در زمان حال و آينده.»
نويسنده «اقصي البيان» هم همين گفته را تكرار كرده است؛48 يعني: «كفروا في الماضي وهم الآن يصدّون» كه اشاره است به صدّ و صنع كفّار در سال حديبيّه، پيامبر صلياللهعليهوآله را.
درباره «مسجد الحرام» كه در آيه هست: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، يعني گفتهاند: منظور مسجد الحرام است، به دليل آن كه ظاهر قرآن، بر اين معني دلالت ميكند و بعضي هم عقيده دارند كه تمامِ حرم منظور نظر است؛ زيرا مشركان، پيامبر صلياللهعليهوآله را در سال حديبيّه، از حرَم منع كردند و پيامبر در خارج نزول كرد.49
آيه 25 سوره فتح هم، ناظر به همين معني است: هُمْ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ... يعني منظور تمام مكّه است و اين گفته را آيه 1 سوره الاسراء (اسري) سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الاْءَقْصَي...تأييد ميكند؛ زيرا ميدانيم كه اسراء از مكّه بوده، چون پيامبر صلياللهعليهوآله ، در خانه خديجه و يا خانه امهاني و يا شعب بوده است.50
آيه 25 سوره فتح هم، ناظر به همين معني است:
هُمْ الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوكُمْ عَنْ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ...، يعني منظور تمام مكّه است و اين گفته را آيه 1 سورةالاسراء (اسري) سُبْحانَ الَّذي اَسْري بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إلي الْمَسْجِدِ الأقْصي... تأييد ميكند؛ زيرا ميدانيم كه اِسراء از مكّه بوده، چون پيامبر صلياللهعليهوآله ، در خانه خديجه و يا خانه امّ هاني و يا شِعب بوده است.51
در بحث از «... سواءً العاكِفُ فِيه وَ الْبادِ...»52 بعضي كلمه «سَواء» را مرفوع خواندهاند، بنابراين كه خبر مقدّم است؛ يعني «العاكِفُ و البادي سَواءٌ» و بعضي هم منصوب خواندهاند، بنابراين كه مفعولِ دومِ فعل «جَعَل» باشد و يا حال باشد براي ضمير «جَعَلْنا».
و در اين صورت «العاكف» هم رفعش به «سواء» خواهد بود؛ زيرا كه «سواء» مصدر است و عمل اسم فاعل را انجام ميدهد و بهمعناي «مستور» هم ميباشد.53
قرطبي كلمه «العاكف» را المقيمالملازم و كلمه «البادي» را اهلالباديه و من يقدم عليهم، معني كرده و گفته است:54
«... فليس اهل مكّة أحقّ من النازح اليه».
ابوالفتوح رازي هم، نوشته است: «عاكف»، آن بود كه در آنجا مُقيم بود و «بادي» آن كه از باديه آنجا، آيد. و تقدير جمله سَواء العاكف55 فيه و البادِ چنين است: «العاكف و البادي فيه مستويان» و درباره اين جمله، چه زيبا گفته است خواجه عبداللّه انصاري:56
«در حرم من چه شهرنشين و چه باديهنشين هردو يك حال دارند و يك مقام».
در بحث از وَ مَنْ يُرِد فِيهِ باِلحادٍ بظلمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أليم گفتهاند: «وَ مَنْ يُرد» فعل شرط است و جواب آن «نذقه من عذاب أليم» ميباشد. اِلحاد57 هم يعني: ميل و بهقول قرطبي،58 خدا خواسته است بگويد: كسي كه ميل به ظلم در او باشد نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أليم.
فاضل مقداد درباره «بالحاد بظلم» نوشته است: دو صنف ميباشند براي مفعول محذوف؛ يعني «مَنْ يُرد فيه امراً بالحاد بظلم».
ابوالفتوح رازي هم ضمن اينكه «باء» را در كلمه «اِلحاد» زايد دانسته، عبارت را چنين معني كرده است:59 «همّت كند كه آنجا، جز خداي را بپرستد».
ابيالسعود، نوشته است:60 بالحاد: بِعُدُول عن القصد. بظلم: بغير حقّ. و هُما حالانِ مترادفان.
زمخشري نيز اين دو كلمه را دو حال مترادف دانسته است.61
ابن قتيبه، در بحث از وَ مَنْ يُرِد فِيهِ باِلحادٍ نوشته است:62 «اَي: مَن يرد فيه الحاداً. و هو الظلم و الميل عن الحق. («با» هم زايد است).
نويسنده كتاب «اقصيالبيان» نوشته است كه ميتوانيم: كلمه «سواء» را مرفوع بخوانيم، بنابراين كه خبر مقدّم باشد و در اينصورت معناي عبارت چنين است: «العاكِف63 فِيهِ وَ الْباد64 سَواءٌ» يعني كسي حق ندارد كه به سرزمين حرم ادّعاي مالكيت كند.
وَإِذْ بَوَّأْنَا لاِِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئا وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ.
«(اي پيامبر به يادآر)65 آن زماني را كه ابراهيم را در جاي اين خانه، جا داديم (و مقرّر داشتيم و گفتيم به او) كه چيزي را شريك و انباز من قرار نده و خانهام را براي طوافكنندگان و حاجيان و نمازگزاران، پاك و پاكيزه دار.»
در بخش نخستين آيه، خداوند كعبه را جايگاهِ ابراهيم براي عبادت قرار داده تا عبادتكنندگان بدانند اين خانه محلّ عبادت است و از طرفي، خانه را به خود نسبت داده و «طَهِّر بيتي» گفته تا بفهماند كه اين خانه از آنِ خداست و همگان ميتوانند در آنجا به عبادت مشغول شوند و اختصاص به طبقه خاصّ و كشور ويژهاي ندارد و معنايِ واقعيِ تطهير مَعْبد، پاكيِ معنوي از پليديهاست؛ يعني عبادات بايد، خالصاً برايِ خدا باشد و هيچ شائبهاي در آن نباشد.
به قول سيّد قطب، با قرار گرفتن ابراهيم عليهالسلام در اين خانه و جاگرفتن وي در بيتاللّه اساسِ توحيد در بيتاللّه با دستور أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئا پايهريزي شد و از عبارت وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ نيز استنباط ميشود كه اين خانه و اين مكان مقدّس براي چنين افرادي بنا شده، نه براي مُشركان و نه براي آنان كه قبلهشان جز خدا، جاي ديگر و كس ديگر است.
يعني به قول سيد قطب:66
«البيتُ اُنْشِيءَ للطّائفينَ و القائِمينَ و الرّكّع السّجود لمن يشركون باللّه و يتوجّهون بالعباد الي سواه».
ملاّ فتحاللّه كاشاني نوشته است:67
وَإِذْ بَوَّأْنَا68 لاِءِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ... يعني: جا داديم ابراهيم را در موضعِ خانه كعبه.
يقال: بوّء فلاناً إذا اقامه و أقعده. از مادّه بَوْء: رُجُوع. و منه قوله يتعالي «فقد باءَ بغضب» اي رجع.
پس از اين توضيح لغوي، ملا فتحاللّه كاشاني در ترجمه آيه گفته است:
خانه كعبه را پاكيزه دار از اصنام، تا آن را طواف كنند و در آن نماز گزارند و اين قول به لسان اهل علم است. امّا به زبان اهل اشاره؛ يعني اي ابراهيم دل خود را كه دارالملكِ كبريايِ من است، از همهچيز پاك كن و غيري را بر آن راه مَدِه كه او پيمانه محبّت است. «القلوبُ اواني اللّه في الأرض فاحبّ الأواني إلي اللّه اَصفاها».69
نويسنده «مسالكالأفهام» در ترجمه «و إذ بَوَّأنا لإبراهيم...» نوشته است:70
يعني: به يادآر آن زماني را كه ما خانه را مرجع براي عبادت قرار داديم.
و افزوده است كه «آن» در أَنْ لاَ تُشْرِكْ بِي شَيْئا مفسرّه است براي فعلي كه «بوّأنا مكان البيت» باشد و درواقع گفته شده است:
«اَمرنا، اَن لا تشرك بي شيئاً في العبادة فيه».
در بخش پايانيِ آيه هم، بهجاي لفظ صلاة و نماز، از اركان صلاة كه قيام و ركوع و سجود باشد، سخن گفته است.
قرطبي در بحث از آيه مزبور نوشته است:71
وَإِذْ بَوَّأْنَا72 لاِءِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ... يعني: اُذْكُره إذ بوّأنا لإبراهيمَ... .
بوّأته منزلاً و بوّأتُ لَهُ: مكّنتك و مكّنت لَهُ. (يعني بوّأت، ممكن است دو مفعولي باشد و يا يك مفعول داشته باشد).
در «طهّر بيتي» قرطبي گفته است: تطهير بيت عام است از كفر و بدعتها و تمام ناپاكيها و افزوده است كه قبايل جُرْهُم و عَمالقه، بُتهايي در اطراف خانه داشتند و ابراهيم مأمور شده كه بتها را از ميان ببرد و درواقع خانه از بتپرستي پاك شود.73
ابوالبركات، ابنُ الأنباري هم گفته است: ممكن است «لام» در «لإبراهيم» زايد باشد و «بوّأنا» دومفعولي باشد؛ يعني «ابراهيم» مفعول اوّل و «مكان» مفعول دوّم و ممكن است «لام» زايد نباشد و فعل «بوّأنا» بهمعناي «جعلنا» باشد و تقدير عبارت چنين ميشود:
«جعلنا لإبراهيم مكان البَيْتِ منزلاً» كه «مكانالبيت» ظرف باشد و «منزلاً» مفعولِ محذوف باشد.
خلاصه اينكه: كعبه محلّ عبادت مسلمانان جهان است و در آنجا بايد منحصراً خدايِ يكتا را پرستش كرد و اعتقاد به توحيد هم بايد از هر جهت خالص و پاك و بيريب و ريا باشد.
وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ74 رِجَالاً وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ.75
«در ميان مردم نداي حجّ دِه تا مردم، پياده و سواره، بر مركبهاي لاغر شده از راههاي دور، بهسوي تو و به مكّه آيند.»
لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَي مَا رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الاْءَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ.
«تا كه منافع خود را ببينند و نام خدا را در روزهاي معلوم ياد كنند، به جهت اينكه چهارپايان را به آنان روزي داديم. پس، از گوشت آنها بخوريد و گرسنه فقير را هم اِطعام كنيد.»
پس از اينكه ابراهيم عليهالسلام بهدستور خداوند از ساختن خانه فراغت يافت و فرمانِ تطهير بيت را از سويِ خدا دريافت كرد، خدا به او دستور داد كه با صدايِ بلند به مردم ندا درده تا مناسك حجّ بهجا آرند و قصد خانه كنند و همانطور كه علي عليهالسلام و ابنعباس گفتهاند خِطاب فعلِ «اَذِّن» به ابراهيم است. سياق عبارت هم ايجاب ميكند كه مخاطب، ابراهيم عليهالسلام باشد و نه حضرترسول صلياللهعليهوآله پساز اعلامحجّ در آيهبعدي، خداوندمنافعحجّ را برميشمارد وميگويد:
تنها فيوضاتِ معنوي نصيب نميشود، بلكه سودهاي مادّي هم دارد؛ يعني اگر اعلام كني بهسوي تو ميآيند تا منافع خود را ببينند.
كلمه «منافع» در آيه، نكره است و بهصورت جمع و بهطور مطلق ذكر شده است پس بنابراين از لحاظ فنّ معاني، اِفاده عموم ميكند و ميتواند هم منافع دنياوي را شامل شود كه حوائج گوناگون و نيازمنديهاي همگاني را دربر ميگيرد؛ چه اقوام مختلف گِرد ميآيند، اقوامي كه معبود همهشان، يكي است و افكار همه يكسان است. قبله همه كعبه است. وحدت فكري دارند. وحدتِ كلمه دارند. درنتيجه اتّحاد ميتوانند در حلّ مشكلاتِ اقتصادي يكديگر ياور هم باشند و مشكلات همديگر را حلّ كنند و درنتيجه بهرههاي مادّي نصيب ملّتهاي گوناگونِ مسلمان شود.
و همچنين منظور از «منافع» ميتواند منافع اخروي باشد؛ زيرا عبادتها معنويت ايجاد ميكند و انسان ميسازد و اثرش در گفتارها و كردارها نمودار ميگردد و انسانها بهسوي فلاح و رستگاري ميروند.76
اين است كه قرآن بهطور كلّي و مطلق گفته است:
لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُم. تا هر گروهي به حَسَب استعداد و نياز و دريافت خود بهره ميگيرند.77
فعل اَمر «اَذِّن» خطاب به ابراهيم است تا براي حجّ ندا دردهد و در ميان مردم اعلامِ حج كند، بانگ حج دردهد تا با پاي پياده و بر پشت مركبِ لاغر از دوردست صحراهاي عميق بهسوي خدا آيند.78
در اينجا نكتهاي وجود دارد و آن نكته اين است كه، گفته شده: «يأتوك» و نه «يأتوالبيت». در صورتيكه غرض اصلي زيارتِ خانه است و مردم ميروند و خانه را طواف ميكنند و مناسك حجّ بهجاي ميآورند، چه ربطي به ابراهيم دارد تا بهسوي او بيايند و فعل بهصورت «يأتوك» گفته شود؟!
شايد در جواب بتوان گفت كه: مقصود اصلي از تشريع حج، زيارت دل است و زيارت صاحبدل، نه زيارتِ سنگ و گِل؛ «تا بتواني زيارت دلها كن».
بخشي از آيه 37 سوره ابراهيم (= 14) نيز، تقريباً چنين مطلبي را گفته است:
...فاجْعَلْ اَفئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهْوي إلَيْهِم....
«اي خدا، تو دلهاي مردمان را بهسوي خودشان مايل گردان...»
«يأتوك رِجالاً» رِجالاً جمع راجل است؛ يعني پياده. و بهقول ملافتحاللّه كاشاني تقديم «رجالاً» بهجهت افضليّت ماشي است و نشان ميدهد كه سيماي اَشرافيّت ندارد؛ زيرا در درجه اول پيادههايند و در درجه دوم سوارههايي كه لاغري مركّبشان از طبقه راكبشان حكايت ميكند.
اين عربي در بحث از «يأتوك رجالاً» نوشته است:79 از تقدّم ذكر «رجالاً» برخي چنين درك كردهاند كه حجّ «راجل» افضل از حجّ «راكب» است. در كشفالأسرار هم نوشته شده است در ذيل بحث از ...يَأْتُوكَ رِجَالاً وَعَلَي كُلِّ ضَامِرٍ...80 پيادگان و سوارگان بهسوي خانه تو آيند، خداوند پيادگان راه حج را بر سواران مقدّم داشت و رتبت بهشتي داد... شگفتتر آنكه در ذكرِ سوارانِ راه، آنان را كه به مركوب يادكرد نه به راكب، از بهر آن كه رنج راه با مركوب است نه با راكب... .
مكي بن ابيطالب قيسي، در بحث از: ...وَ عَلي كُلِّ ضامرٍ يأتينَ... نوشته است:81 «ضامر» بهمعناي «ضوامر» استكه جمع ميباشد، باتوجه بهاينكه كلمه «كُلّ» هم بر عموميت دلالت ميكند و روي همين اصل است كه فعل «يأتين» به اعتبارِ معناي جمع آمده است.
در تفسير جلالين هم، ذيل كلمه «يأتين»82 نوشته شده:83
«اي الضوامر حملاً علي المعني».
و جمله «و علي كلّ ضامر...» نيز در موضع حال است و محلاً منصوب؛ يعني و رُكباناً و بهقول زمخشري:84 «كانّه قال: رِجالاً و رُكباناً»
«يأتين»؛ ابن عربي در بحث از اين كلمه «يأتين» نوشته است:85 ضمير فعل مضارع «يأتين» به شتر برميگردد، از باب كرامت آن حيوان؛ زيرا آن حيوان هم با صاحبش به حجّ آمده است. كرامت قائل شدن براي حيواني در قرآن هست، همچون قول خدا وَالْعادِياتِ ضَبْحاً86 از باب كرامت كه در خيل جهادكنندگان فعاليت كرده است. خدا به اسباني كه نفسشان به شماره افتاده، سوگند ياد كرده است.
ابوالفتوح در ذيل بحث از آيه مزبور گفته است:87
جزم فعلِ «يأتوك رجالاً» بنابراين است كه در جواب فعل امرِ «اَذِّن» است.
«رجالاً» هم منصوب است؛ زيرا حال از فاعل است. رِجال جمع راجل است همچون: قِيام و قائم و صِيام و صائم و صِحاب و صاحب.
«فجٍّ عَميق»؛ عميق بهمعناي دوري در مسافت آمده است. همچون: «يَقْطَعْنَ بَعْدَ النازح العميق»؛ «شتران، درازي راه بعيد دو را قطع كردند و بريدند و طي كردند.»
قرطبي، در تفسير خود،88 ضمن اينكه نقل كرده مخاطب فعل «اَذِّن» ممكن است ابراهيم عليهالسلام باشد ولي خود ترجيح داده كه مخاطب شخص حضرت رسول صلياللهعليهوآله باشد؛ زيرا قرآن، بر پيامبر اكرم نازل شده و فعل هم مخاطب است و ابراهيم غايب.
درباره «يأتوك رجالاً» گفته است: لازم بود گفته شود «يأتون الكعبة» ولي چون ندادهنده انسان است، لذا «يأتوك» گفته شده و در واقع بدينوسيله مقام ندادهنده را بالا برده است.
درباره ...يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ نوشته است:
جملهاي است كه سبب ضُمور89 را بيان ميكند؛ يعني طول سفر در شتر اثر ميگذارد. ضمير در فعل «يأتين» هم به «ابل» برميگردد، به جهت كرامت شتر، كه با صاحبش به حجّ آمده است همچون «وَالعاديات ضبحاً».90
پاورقيها:
1 ـ مائده : 2
2 ـ مسالك الافهام، ج2، ص281 و282
3 ـ مسالك الافهام، ج2، ص281 واقصي البيان، ج1، ص406
4 ـ اقصي البيان، ج1، ص408
5 ـ «ولا يجرمنّكم» ؛ اي «يحملنّكم = وادار نكند» فصل يجرمنّ موكّد به نون تأكيد است. وريشه آن «جَرَمَ» و در آيه دو مفعول دارد ؛ مفعول اوّل ضمير مخاطب «كم» و مفعول دوّم «أنْ تَعتَدوا».
6 ـ «شَنْآن»، به فتح نون و سكونها. مصدرٌ أضيف الي الفاعل أو المفعول شدّة بغُضُهم وعداوتهم. (تفسير جوامع الجامع، ج1، ص310)
8 ـ احكام القرآن، ج2، ص534 و 535
9 ـ بر شتر و يا حيواني ديگر، كفل يا چيز ديگري، براي تميز و تشخيص از ديگر حيوانات بياويزند تا كه معلوم شود اين حيوان براي قرباني است.
10 ـ برائت : 5
11 ـ كنز العرفان، ج1، ص332
12 ـ مائده : 95
13 ـ به دليل اينكه در آيه پيش (مائده : 94) گفته شده است: يا أيّها الذين آمنوا ليبلونّكم اللّه بشيء من الصيد تناله أيديكم ورماحُكم... ؛ «الصيد»؛ در اينجا معناي «المصيد» است، به قرينه و دلالت «تناله أيديكم ورماحكم» زيرا اگر صيد مصدر باشد، مصدر حدث است؛ فلا يوصف نبيل اليد والرمح. نك•• : اقصي البيان، ج1، ص397
14 ـ طبق دستور صريح آيه 3 سوره مائده، خوردن گوشت ميته و منخنقة (حيوان خفه شده) و موقوذة (حيواني كه با چوب زدن بميرد) و متردّية (حيواني كه از بلندي افكنده شود و نطيحة (حيواني كه با شاخ زدن به يكديگر بميرد) حرام است.
15 ـ كنز العرفان، ج1، ص323 و مسالك الإفهام، ج2، ص255
16 ـ كنز العرفان، ج1، ص325
17 ـ شيخ طبرسي در جلد يكم، صفحه 354 تفسير جوامع الجامع نوشته است: «قياما للناس»؛ اي لمعايش الناس ومكاسبهم ليستقيم به أمور دينهم و دنياهم...
18 ـ كنز العرفان، ج1، ص330 و در جلد 3، ص247 تفسير مجمع البيان هم اين روايت نقل شده است: «ورواه علي بن ابراهيم عنهم عليهمالسلام قال ما دامت الكعبة «... الخ».
19 ـ كنز العرفان، ج1، ص330
20 ـ براي آگاهي بيشتر درباره لغات و نكات نحوي و تفسيري و بلاغيِ آيات 95 و 97 مائده، رجوع شود به: تفسير التبيان، ج3، صص23 و30 ؛ تفسير مجمع البيان، ج3، صص245 و246 و247 ؛ تفسير جوامع، ج1، الجامع، صص352 و 354 ؛ كشّاف زمخشري، ج1، صص644، 646 ؛ تفسير جلالين، صص162 و163 ؛ تفسير شبّر، ص146 ؛ تفسير منهج الصادقين، ج3، صص311 و319 ؛ تفسير صافي، ج2، صص490 و491 ؛ تفسير المنار، ج7، صص100 و116 ؛ في ظلال القرآن، ج3، صص44 و45 وتفسير كشف الحقايق، ج1، صص516 و517 و518
21 ـ في ظلال القرآن، ج4، ص135
22 ـ تفسير غريب القرآن، ص182 وتفسير الخازن، ج3، ص49
23 ـ تفسير الخازن، ج3، ص50
24 ـ تفسير بيضاوي، ج2، ص275
25 ـ تفسير البرهان، ج2، ص103
26 ـ احكام القرآن، ج2، ص886
27 ـ براي آگاهي بيشتر درباره نكات بلاغي و جنبههاي تفسيري و لغوي آيه 3 براءة، رجوع شود به: تفسير التبيان، ج5، صص170 و171 ؛ تفسير مجمع البيان، ج5، صص4 و5 ؛ تفسير جوامع الجامع، ج2، صص37 و38 ؛ تفسير ابوالفتوح، ج5، صص454 و455 ؛ تفسير منهج الصادقين، ج4، ص221 ؛ تفسير صافي، ج2، صص682 و683 ؛ تفسير جلالين، ص247 ؛ تفسير المنار، ج10، ص153 به بعد ؛ تفسير كشف الحقايق، ج1، ص781 وتفسير في ظلال القرآن، ج4، ص113
28 ـ حج : 25
29 ـ برخي دو كلمه «عاكف» و «باري» را شهري و بياباني و غريب و جوي ترجمه كردهاند. ابن عربي نوشته است: بنا به گفته سيوطي در ص119 اسباب النزول اين آيه در سال 6 هجري نازل شده وقتي كه پيامبر اكرم براي غزوه حديبيّه از مدينه در آمده بود و مشركان مانع شدند كه پيامبر به بيتاللّه درآيد و در همان مكان عمره بجا آورد و شتر قرباني كرد و سرتراشيد. نك•• : احكام القرآن، ج4، ص129
30 ـ العاكف : الساكن بمكّة. والباد : الجانب. نك•• : ج2، ص421 تفسير مجاهد.
31 ـ في ظلال القرآن، ج5، ص591
32 ـ زمخشري نوشته است: مفعول «يرد» حذف شده تا عموميّت داشته باشد و هر چيزي را شامل شود. نك•• : كشاف، ج3، ص10 و بيضاوي نوشته است: مفعول آن حذف شده تا «يتناول كلّ متناول». نك•• : تفسير بيضاوي، ج3، ص206، وابيمسعود در بحث از: «من يرد فيه» نوشته است. مفعول حذف شده: ليتناول كلّ متناول كأنّه يقول: «ومن يرد فيه مراءا ما» نك•• : ج4، ص10 تفسير ابيالسعود.
33 ـ همچنانكه در آيه يك سوره حجرات (49) مفعولِ فعلِ «لا تقدّموا» حذف شده و چون مفعول محذوف است ميتوانيم بگوييم كه اين حذف، افاده عموم ميكند و هر چيزي كه احترام پيامبر در آن ملحوظ شده باشد ميتواند مفعول جمله باشد. آيه اين است: يا ايّها الذين آمنوا لا تقدّموا بين يدي اللّه
34 ـ التبيان في اعراب القرآن، ج2، ص939
35 ـ همان مأخذ، ج2، ص937
36 ـ في ظلال القرآن، ج5، صص591 و592
37 ـ منهج الصادقين، ج6، ص150
38 ـ تفسير التبيان، ج7، ص271 و 272
39 ـ البيان، ج2، ص173
40 ـ مكّي بن ابيطالب قيسي نوشته است: فعل مضارع «يصدّون» كه بر فعل ماضي «كفروا» عطف شده، عطف بر معني است و نه عطف بر لفظ ؛ زيرا تقدير عبارت چنين است: «إنّ الكافرين والصادّين». بعضي نيز گفتهاند: «واو» زايد است و فعل مضارع «يصدّون» خبر إنّ است و تقدير چنين ميشود: «إنّ الذين كفروا يصدّون...». نك•• : ج2، ص95، مشكل اعراب القرآن.
41 ـ كشّاف، ج3، ص10
42 ـ تفسير الجامع لأحكام القرآن، ج12، ص31
43 ـ فرّاء گفته است: علّت اين كه با فعل مضارع «يصدّون» بيان شده، اين است كه خواسته است بفهماند كه صدّ و منع انان دايمي ومستمرّ است. نك•• : معالي القرآن، فرّاء، ج2، ص220
44 ـ رعد : 30
45 ـ تفسير بيضاوي، ج3، ص205
46 ـ تفسير الخازن، ج3، ص10
47 ـ كنز العرفان، ج1، ص334
48 ـ اقصي البيان، ج1، ص411. البته ديگر عقيدهها را هم گفته است.
49 ـ زمخشري در بحث از كلمه «الناس» در اين مورد نوشته است: هر كه بر او نام «مردم» اطلاق شود ؛ خواه شهري باشد يا بياباني و خواه مقيم باشد يا غير مقيم. نك•• : كشاف، ج3، ص10
50 ـ تفسير جامع الاحكام
51 ـ تفسير جامع لاَحكام القرآن، قرطبي، ج12، ص32 ؛ كنزالعرفان، ج1، ص335 ؛ أقصيالبيان، ج1، ص412
52 ـ مكّي بن ابيطالب، در تفسير اين جمله نوشته است: اين خود دليل است بر اينكه حَرَم مِلك كسي نيست؛ زيرا كه خدا، ميان مقيم و غيرمقيم، فرقي قائل نشده است. نك•• : مشكل اعرابالقرآن، ج2، ص95
53 ـ تفسير جامع لاَحكام، ج12، ص34
54 ـ تفسير جامع لاَحكام، ج12، ص32، و غريبالقرآن، ص291
55 ـ نويسنده كتاب «لسانالتنزيل» عاكف را «باشنده ؛ يعني شهري» و بادي را بياباني آن كه از جايي آمده باشد، معني كرده است. نك•• : لسانالتنزيل، ص122
56 ـ خلاصه كشفالاسرار، ج2، ص89
57 ـ اِلحاد: الميل عن المقصد و منه اللحد لأنّه مايل عن سمت القبر. نك•• : كنزالعرفان، ج1، ص335
58 ـ تفسير جامع لاَحكام القرآن، ج12، ص34
59 ـ تفسيرابوالفتوح رازي، ج8، ص87
60 ـ تفسير ابيالسعود، ج4، ص10 ؛ تفسير بيضاوي، ج3، ص206
61 ـ كشاف زمخشري، ج3، ص10
62 ـ تفسير غريبالقرآن، ص291
63 ـ «العاكف»؛ المقيم الملازم للمكان. «البادي»؛ از بَدَأ يبدأ: إذا ظَهَرَ. و «البدء»؛ خلاف الحضر.
64 ـ فرّاء گفته است: فالعاكف، مَن كان مِن أهل مكّة. و الباد، مَن نزح اليه بحجّ أو عمرةٍ. نك•• : معانيالقرآن، فرّاء، ج2، ص221
65 ـ «و إذ بوّأنا...»، «اِذ» ظرف است و متعلّق به فعل مقدّر كه «اُذكُره» باشد. در واقع گفته شده: «اُذكره وقت...» نك•• : التبيان، ج2، ص939
66 ـ في ظلال القرآن، ج5، ص593
67 ـ تفسير منهجالصّادقين، ج6، ص153
68 ـ بوّأنا : وَ طأنا يعني جايگاه داديم (= هيّئنا له).
69 ـ همان مأخذ، ج6، ص154
70 ـ مَسالكالافهام، ج2، ص117 و 118
71 ـ تفسير جامع لأحكام القرآن، ج12، ص37
72 ـ بوّأنا: وَ طأنا يعني جايگاه داديم (= هيّئنا له).
73 ـ براي آگاهي بيشتر از جنبههاي بلاغي و نحوي و نكات تفسيري و لغوي آيه 26 سوره حج رجوع شود به: تفسير التبيان، ج7، ص274 و 275 ؛ تفسير كشّاف زمخشري، ج3، ص10 و 11 ؛ تفسير ثعالبي، ج3، ص76 ؛ تفسير جلالين، ص443 ؛ تفسير سيد عبداللّه شبّر، ص325 ؛ تفسير صافي، ج2، ص119 و تفسير كشفالحقائق، ج2، ص478
74 ـ يأتوك رجالاً: اي مُشاة علي ارجلهم. رِجال جمع راجل مثل صِحاب و صاحب و قيام و قائم.
75 ـ حج : 27
76 ـ منافع را، نكره آوردند، تا بر كثرت دلالت كند؛ يعني هم منافع دنياوي را شامل شود و هم اَجْر اخروي، همچون عفو و مغفرت را. باتوجّه به اينكه حديثي در اينباره از امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهماالسلام نقل شده است. نك•• : كنزالعرفان، ج1، ص269
77 ـ في ظلال القرآن، ج5، ص595
78 ـ احكامالقرآن، ج3، ص1266
79 ـ احكامالقرآن، ج3، ص1267 و 1268
80 ـ ضامر : اي بعير مهزول و هو يطلق علي الذكر و الأنثي. نك•• : تفسير جلالين، ص443
81 ـ مشكل اعرابالقرآن، ج2، ص97
82 ـ يأتين؛ صفة كلّ ضامر، لأنّه بمعني الجمع. نك•• : تفسير سيد عبداللّه شبّر، ص325
83 ـ تفسير جلالين، ص443
84 ـ كشاف، ج3، ص11
85 ـ احكامالقرآن، ج3، ص1268
87 ـ تفسير ابوالفتوح رازي، ج8، ص89
88 ـ تفسير الجامع لأحكام القرآن، ج12، ص38
89 ـ ضُمور به ضمّ ضاد، مصدري است كه صفت آن (ضامر) در آيه مورد بحث ذكر شده است.
90 ـ اين همان سخني است كه ابن عربي هم گفته است؛ يعني قرآن نيز از باب كرامت و بزرگ شمردن، به دوندههاي شتابان يعني اسبان مجاهدين، آنگاه كه بهسوي دشمن به تاخت و تاز درميآيند، سوگند ياد كرده است.